شاگرد عزیزم س. ن. ح. ؛
در جعبه اعلان، دیدم که نشانی از شما نیست و بیست و چند روز را خالی رد کردهاید؛ پرسشی کردم و پای امتحانها را به میدان کشیدید و گفتید که حس نوشتنتان، به شکل دیگری جبران میشود! این را بارها گفتهام که در دنیای نوشتن و نویسندگی اصیل که همه ادایش را درمیآورند و شما، چند خطش را پررنگ در یاد دارید، هر گلی یک عِطری دارد و هیچ گلی، جای دیگری را نخواهد گرفت؛ هیچ عاقلهاِنسی، دریای واژه را خشک و برهوت نمیکند و از داخل گودالی کوچکسال، آب برنمیدارد. نویسنده، باید میلی افزون خرج نوشتن کند؛ غذا نخورد و بنویسد؛ تشنه بماند و بنویسد؛ بمیرد و باز بنویسد، نه آن که در اولین پیچ، راه کج کند و با اولین باد، کلاه و سر و مو را از دست بدهد!