درسی از شخصیت پردازی (1)
درسی از شخصیت پردازی (1)
یادداشتی کوتاه از امیر نمازی
نویسنده، در هر داستان، باید جهان متفاوتی از شخصیت داستانی اش را به نمایش بگذارد. جهان متفاوت، یعنی دنیا، روحیات، سلایق، ویژگیها و هزار و یک چیز که در جیب های شخصیت های داستانی اش جا می شوند و آن ها را پر و پیمان می کنند.
ما هر داستان، با جهانی متفاوت رو به روییم که شاید به همان اندازه ذوق و شدت، پیدا نشود؛ اشتباه کسل کننده ای که اغلب دامن گیر نویسندگان جوان و حتی به ظاهر استخوان شکسته هایمان می شود، این است که ما، از سر جهل یا تنبلی یا هزار و یک بهانه ای که حتی خودمان هم می دانیم آن ها درست نیستند، روی شخصیت ها یا کار نمی کنیم یا در هر داستان، از همان گِل و ملاتی که در صد داستان قبل شخصیت ساخته و پرداخته ایم، کمک می گیریم و نتیجه هم مشخص می شود: داستانی با شخصیت پوشالی که فرسخ ها از پوکی فاصله گرفته و خودش معضلی بر سر قصه است!!
حتماً این حرف را با گوشت و پوست درک می کنید. نویسنده لج باز یا اشتباه آموزش دیده، تمام تلاشش را روی بیان داستان (داستانسازی) می گذارد و کاری هم به استامبولی و گِل شخصیت سازی ندارد. اصلاً شاید این بخش از داستان و داستان نویسی را هم به رسمیت نشناسد؛ اما غافل از این که تا شخصیت هایمان جهانی منحصربفرد و متفاوت از داستان و حال و فضای قبلی نداشته و از یک شاکله ساخته شده باشند، خواننده قدیمی و جدید تفاوت محسوسی را احساس نمی کند و مثل بازیگری می شود که در ۹۹ فیلم قبلی اش، با یک حالت، گفتار، روحیه و... بازی کرده و حالا خواننده، شاهد داستان صدمین اش است. پرسش این جاست که آیا این خواننده که حالا خودش از آن بازیگر، بهتر بازی می کند، پای آن صندلی می نشیند یا از پنجره پا به فرار می گذارد؟ این پرسشی است که کمی تفکر خالص و بی تعصب به آن، حق مطلب را به درستی ادا می کند...