وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشتن، زیباترین حسی است که تا سالیان سال باقی می ماند. هرکس می تواند بنویسد اما هرکس نمی تواند نویسنده شود و اثر برجای بگذارد. این وبلاگ، تلاش دارد تا عشق و شور نوشتن و نویسندگی را در شما ایجاد کند، پرورش دهد و با تراشی، فردای ادبیات را پربارتر کند. بیایید ادبیات و نوشتن را صادقانه دوست بداریم...

آخرین نظرات

 

متولد نهمین روز از اردیبهشت زیبا. ماهی که بسیار دوستش داشته و دارم.

از یکی دو سال بعد از یادگیری الفبای پارسی و ساخت جملات، به تشویق دبیر دوم ابتدایی ام که سرکار خانم خاجو نام داشت - و طبق برنامه کتابخوانی که آن سال باب بود و هر هفته موظف بودیم به کتابخانه برویم، چندین کتاب داستان به امانت بگیریم و در زنگ کتابخوانی، بخوانیم و خلاصه نامه ای کوتاه و کامل بنویسیم و ارائه دهیم، مشتاق نوشتن شدم! آن روزها به خاطر علاقه ام به نوشتن، حتی تکالیف این چنینی دوستان را هم می گرفتم و با جان و دل انجام می دادم و آنها خوشحال تر، به نام خود تحویل دبیر می دادند...!

 

این ایام را به خوبی در یاد دارم و هر از گاهی به آن روزهای شیرین فکر می کنم. این زنگ، یکی از خاطره انگیزترین خاطرات گذشته ام بوده و هست و ان شاء الله پس از تاسیس کارگاه و کلاس نویسندگی خلاق حضوری، یکی از برنامه های ثابت کلاس هایم خواهم بود و به شکلی جدید، می خوانیم و در میانۀ جملات و کلمات پای­کوبی می کنیم...

این نوشتن ها و انشاهایی که برای خود و دیگر دوستانم نوشتم، کار خودشان را کردند و در سن 12 سالگی و در کلاس اول راهنمایی، اولین غزل شکسته و بی وزنم را نوشتم! ساده و پرنقص بود اما شیرین، هیچ گاه آن پنج بیت ابتدایی را فراموش نمی کنم؛ اکنون، یکی دو سررسید شعر دارم و گوشه ای نگه داشته ام؛ اما هیچ زمان خود را شاعر ندانستم. غزل، بحر طویل، قطعه، رباعی، مثنوی، شعر آزاد، دلنوشته و شعر طنز را بسیار دوست داشته و دارم و هنوز هم هر از گاهی، تک بیتی از خورجین شاعری ام بیرون می افتد...

 

در آغازین روزهای پایۀ اول راهنمایی سابق (که به لطف مسئولین تغییر داده شده) به تشویق دبیر ادبیات و در یکی از زنگ هایش، نوشته ای دست و پا شکسته نوشتم و با هزار ذوق کودکانه تحویلش دادم تا بخواند؛ بی درنگ آن را خواند، خوشحال شد و تشویق هایش آن قدر شگفت زده ام کرد که باعث شد نوشتن را از همان روز جدی و جدی تر بگیرم و این شد شروع نوشتن داستان و دست به قلم شدنم...! آن نوشته را در یاد ندارم؛ اما لبخند و شیرینیِ تشویقش، هنوز در یادم است...

اولین داستانم چنگی به دل نزد، پر از عیب و نقص بود! قصه اش از کجا آغاز شد؟ روی زمین نشسته بودم و مشغول نوشتن تکلیف، که دفتر را باز کردم و پشت همان میز چوبی، شروع به نوشتن کردم. نه کلاسی رفته بودم که قواعد را بدانم و نه چیزی داشتم که از آن بنویسم؛ اما انگار باید نوشته و تکمیل می شد! 33 صفحه ای که در وسط یکی از دفاتر مشق نوشته شد...

هنوز هم آن روز را در یاد دارم و هر از گاهی می روم دفترش را برمی دارم و یادی از آن 33 صفحه می کنم! پس از اتمامش، دومی را آغاز کردم، ایده نداشتم! ایده یابی هم بلد نبودم، داستان دو فیلم را عینا روی کاغذ آوردم! یکی از آن فیلم ها « کلیک » بود و دیگری « شارلاتان » ؛ داستان چهارم را با شرایطی بهتر شروع کردم و این قصه، به لطف خدا تا امروز و این لحظه ادامه دارد و ره آوردش پنجاه و اندی داستان کوتاه و چندین مینیمال و داستانک شد. خدا را شاکرم که هنر را بر منِ کمترین آموخت...

 

در این چند سال (85 تا 89) با چندین سایت مرتبط با نویسندگی همکاری کردم که از آن جمله می توان به سایت 98ایا (سرپرست بخش رمان نویسی)، گودلایف و... اشاره کرد.

در سال 90-89، با سایت معتبری آشنا شدم که زیرنظر بنیاد علمی نخبگان فعالیت می کرد. آن روزها و پس از حضور فعال در بخش ادبیات، با دوستی آشنا شدم که اگر نبود شاید بسیار اتفاقات شیرین و مرتبط با کتاب رقم نمی خورد و پوسته اولیه کانال ایده داستان هم شکل نمی گرفت!

پس از چند ماه به مدیریت بخش ادبیات آن سایت معتبر دست یافتم و پوسته اولیه کانال ایده داستان، نقدهای محتوایی و... از همین نقطه شکل گرفت و اجرایی شد و در مدت کمی، یکی از اعضاء که « مهندس جوان » نام داشت، توانست در یکی از جشنواره های داستان نویسی آن سالها مقام سومینی بیاورد که خبرش هنوز شیرینی و حلاوت خود را از دست نداده و هنوز پابرجاست...

 

برحسب علاقه ای که به رادیو و کارهای نمایشی داشتم، به سمت و سوی نویسندگی تئاتر و رادیو کشیده شدم و در سال های قبل از 89، عضو اتاق فکر و کادر نویسندگان یکی از رادیوهای تهران شدم(به صورت کوتاه)؛ بعدها برحسب همان علاقه و اشتیاق، به سمت تئاتر و فیلم کوتاه رفتم و این آشنایی باعث کسب تجربیاتی در زمینه بازیگری و کارگردانی تئاتر، نویسندگی دو کار جشنواره ای تئاتر (تاریخی / طنز - جشنواره شمسه)، نگارش و ساخت سه فیلم کوتاه طنز و یک کار اجتماعی و نگارش سناریوی چند کار جدی و طنز هم شد و... .

 

سال اولی که کنکور آزاد دادم آن روزها، حذف ظرفیتی نبود و باید بسیار می خواندی تا شاید در دانشگاه آزاد پذیرش شوی! - رتبۀ 25 حسابداری را کسب کردم. به دنیای اعداد، علاقه و اشتیاقی نداشتم و به جز بازی های ریاضی، هنوز هم ندارم!

قصد تحصیل ادبیات و زبان فارسی را داشتم و تا یک قدمی این رشته نیز رفتم اما مشاهدۀ اتفاقی یکی از برنامه های شبکه چهار که راجع به « انواع طلاق » بود، زندگی ام را به کلی تغییر داد و پس از تحقیقی کوتاه و کنکوری که آن سال ها مُد بود و پذیرشش دشوار، در رشته حقوق پذیرفته شدم و به تحصیل پرداختم.

چندین سال مشاور حقوقی و خانواده بودم و در چند پرونده حقوقی و خانواده نیز حضور داشتم و رأی گرفتم و... ؛ در سال های 91 تا 93 (اگر اشتباه نکنم)، در چهار جشنواره شهرداری تهران و در بخش ایده خلاقانه، یک مقام  سومی (جشنواره مشکات1)، دو مقام دومی بخش اتوبوس و تاکسیرانی (جشنواره مشکات2) و یک حضور در بخش نهایی (جشنواره مشکات3) کسب کردم. در یکی از جشنواره ها نیز جزء 14 نفر اول شدم...

در بخش تاکسیرانی، سیستم امتیازدهی و ترفیع درجه رانندگان را طراحی کردم که شاید نمونه ای از آن، سیستم امتیازدهی اسنپ و... باشد؛ در بخش اتوبوسرانی نیز کارت بلیطی اختصاصی و منحصربفردی ایده داده شد که آغازگه امتیازهای شهری بود که نمونۀ عکس دار آن چند سال است رواج یافته است و...

 این راه به طراحی دورۀ خلاقینه در سال 1401 رسید و بر طبق آن، دو ایده (یکی برای خود یکی شاگرد) در جشنواره ایده های شهری رفسنجان برگزیده شد؛ یک ایده نیز در جشنواره پلیس و فضای شهری 1401 مقام آورد و لوح تقدیر گرفت و...

 

در زمینه نویسندگی نیز نزد چند تن از اساتید خوش نام و قلم این هنر زیبا (استاد فرجی، استاد محمودی ایرانمهر- سال 1389 به قبل) دوره بلند و کوتاه مدتی دیدم و آشنایی و تلمذ نزد این عزیزان، جزء افتخارات زندگی ام بوده و هست.

در ابتدای خرداد 1398، کانال ایدۀ داستان را به نیت افزایش توان نوشتاری تازه کاران و علاقه مندان جدی داستان نویسی ایجاد کردم و در مدت سه سالۀ فعالیت، در حدود 500 ایده و تمرین داستان نویسی و بیش از 1500 نخ داستانی و دلنوشته تاکنون (مهر 1401) منتشر کرده ایم و خدا را شاکریم که در این امر خلاقانه، در سکوت پیشگام بودیم و علاقه مندان بسیاری را بدون هرگونه سیاه نمایی و فرهنگ مریدپروری، به سمت بهتر نویسی هدایت کرده است...

در انتهای سال 1398 نیز برنامه ای هدفمند و بلندمدت مدرسۀ خلاق را که عمری دست کم 10 ساله دارد را مکتوب کرده و از فروردین، کار پذیرش هنرجو و آموزش نویسندگی خلاق را به شیوه ای ابداعی و خلاق آغاز کردیم که پس از چند ماه، با پیشرفت های نوشتاری و مقام های رنگارنگ هنرجویان مدرسه، به حق وجود و اثرش را به اثبات رسانده و مدرسه را یک قدم، به سمت همان نسل سازی معروفی که بارها گفته ام، هدایت کرده است؛ مدرسۀ خلاق، شاید قدری ناشناخته به نظر برسد اما به خود می بالیم که بیش از هر چیز، به آموزش و پرورش و هدایت هنرجویان پرداخته ایم و هدف ادبیاتی خویش را به حق دنبال کرده ایم...  

در پایان، اطمینان دارم که اگر تلاش کنید و چرایی حضورتان را بیابید، محال است در این دنیای عریض و طویل که هر کسی ساز خودش را می زند، دیده و ماندگار نشوید؛ خدا، هوای نویسندۀ واقعی را دارد و خودش مراقبش است که در هزار چاه غرور و ادبیات زرد و خاک گرفته نیفتد و نماند؛ نویسنده، هیچگاه به پله آخر نمی رسد و همواره باید بخواند، بنویسد و از منِ دیروزش پیشی بگیرد... ».