وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشتن، زیباترین حسی است که تا سالیان سال باقی می ماند. هرکس می تواند بنویسد اما هرکس نمی تواند نویسنده شود و اثر برجای بگذارد. این وبلاگ، تلاش دارد تا عشق و شور نوشتن و نویسندگی را در شما ایجاد کند، پرورش دهد و با تراشی، فردای ادبیات را پربارتر کند. بیایید ادبیات و نوشتن را صادقانه دوست بداریم...

آخرین نظرات

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیر نمازی» ثبت شده است

شاگرد عزیزم  س. ن.  ح. ؛

در جعبه اعلان، دیدم که نشانی از شما نیست و بیست و چند روز را خالی رد کرده‌اید؛ پرسشی کردم و پای امتحان‌ها را به میدان کشیدید و گفتید که حس نوشتن‌تان، به شکل دیگری جبران می‌شود! این را بارها گفته‌ام که در دنیای نوشتن و نویسندگی اصیل که همه ادایش را درمی‌آورند و شما، چند خطش را پررنگ در یاد دارید، هر گلی یک عِطری دارد و هیچ گلی، جای دیگری را نخواهد گرفت؛ هیچ عاقله‌اِنسی، دریای واژه را خشک و برهوت نمی‌کند و از داخل گودالی کوچک‌سال، آب برنمی‌‌دارد. نویسنده، باید میلی افزون خرج نوشتن کند؛ غذا نخورد و بنویسد؛ تشنه بماند و بنویسد؛ بمیرد و باز بنویسد، نه آن که در اولین پیچ، راه کج کند و با اولین باد، کلاه و سر و مو را از دست بدهد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۵۷
amir namazi

 

زمانش نرسیده گاردتان را بشکنید؟

یادداشتی کوتاه از امیر نمازی

626 واژه * 15 دقیقه خوانش

 

ما گاردی خود ساخته و همیشه بسته، در مقابل گروه ‌های حق عضویت‌ دار یا پولیِ کیفی داریم و گاردی سفت و سخت ‌تر، در مواجهه با گروه ‌هایی که رایگان است و خوب یا بد، عمل می کنند! حتما متوجه منظور بنده می شود...

در گروه دوم، صرفاً به خاطر رایگان بودن و اندیشه ای که در پس آن وجود دارد، هیچ زمان جدیتی نثار نمی کنیم و همیشه با بهانه ‌های رنگارنگ، غالب هستند و با آن ها حضور می‌یابیم؛ در خیالمان این چنین می آید که رایگان، یعنی:

-  هر طور که دلم بخواهد رفتار می کنم و هیچ کس نباید چیزی بگوید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۰۱ ، ۱۲:۱۵
amir namazi

نامه یکم / از: پدر    به: پسر

 

فرزندم...

اکنون نیستی؛ اما شاید روزی، با خوانش این نامه های پر مهر، به قدر لحظه ای راه و دلت را روشن کند. حرف بسیار است اما شاید مجال و حالی برای گفتن نباشد؛ می گویم تا خالی شود تنگ دل...

هیچ وقت خودت را به غیر خودت نفروش! فروختن، گاهی به پول و وعد است و گاهی به خیر و درد. خودت خریدار حالت باش و بمان که این آدم ها، حتی با خودشان هم بیگانه اند؛ بیگانه تر از بیگانگان جاده و دشت و کویر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۱ ، ۲۱:۱۲
amir namazi

 

داستان آفتاب / نوشتۀ زهره بهزادی

هفته سوم از باشگاه نقد داستان اردیبهشت (لایت مهر)

نقد و تحلیل از: امیر نمازی (معلم و مربی باشگاه نوشتن)

 

عادت همیشگی‌ام بود، نگاه کردن به قاب پنجره‌ی مستطیل شکل چوبی کلاس، تماشای آسمان آبی، پرواز روحم در بغض ابر‌ها و لذت چشیدن طعم بارش مداوم باران در این گوشه‌ی کوچک از خطه‌ی سبز استان گیلان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۱ ، ۲۰:۴۸
amir namazi

 

داستان قلاب / نوشتۀ زهره بهزادی

هفته دوم از باشگاه نقد داستان اردیبهشت (لایت مهرماه)

نقد و تحلیل از: امیر نمازی (معلم و مربی باشگاه نوشتن)

 

تمام تمرکزم روی مرور نقشه‌ام بود، در حال فکر کردن، بی‌اختیار دست‌های یخ زده‌ام را در جیب‌های پالتوی قهوه‌ای رنگم گذاشتم و قدم‌هایم را تندتر کردم. تا آمدم به خود بیایم چند کوچه‌‌ی فرعی را طی نموده و از خیابان اصلی فاصله گرفته بودم. شک و دو‌دلی چند روزی بود دست از سرم برنمی‌داشت زیرا  پنج، شش سال پیش  که از زندان، همان مکان سرد، بی‌روح و فراموش نشدنی آزاد شده بودم به خودم قول داده بودم که دیگر گذارم به زندان نیفتد. اما حالا که به خاطر بدهی‌هایم تحت فشار زیادی بودم، نظرم تغییر یافته و‌ تنها راه باقی مانده، دستبرد به خانه‌‌باغی بود که از طریق دوستی یا بهتر بگویم شریکم در سرقت‌های دیگر، فهمیدم مکانی است برای جمع‌آوری عتیقه‌هایی که قرار فروش‌شان قبلا گذاشته شده است و این خانه‌ی دور افتاده و متروک نقش انبار و رد و بدل کردن اجناسی را برای صاحبانش دارد و برای جلوگیری از عدم توجه، هیچ‌گونه دوربین یا حصار خاصی گمارده نشده و تردد نیز فقط در ساعاتی مشخص انجام می‌شود لذا در این ساعت از بعدازظهر تقریبا پرنده‌ای پر نمی‌زند و ریسک زیادی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۱ ، ۱۹:۱۳
amir namazi

زمانی که خودت را گم و گور می کنی...

یادداشتی از امیر نمازی

 

زمانی که نویسنده، راه خود را گم می ‌کند، تمام استانداردهایی که از پیش داشته و با هزار تقلا آموخته و به سختی کسب کرده را هم از دست می‌ دهد و به راهی پر دست ‌انداز می ‌رود که تمامی ندارد!

نویسنده، صاحب ذوق، احساس، تعهد، شور و اشتیاق و هزار خصوصیت خوب است که او را در مسیر خلق اثر یاری می ‌کند؛ اگر کارهای کوچک و بزرگی که گاهی تقدیر سر راه می ‌گذارد و گاهی، خودِ نویسنده سنگ جلوی راه خودش می ‌گذارد، با مهارت مدیریت و حل نشود، تک به تک، اژدهایی دو سر می ‌شوند که آن ویژگی های بالا گفته را طوری می‌ بلعند و از بین می ‌برند که چیزی جز " نویسنده ‌ای گم‌شده و سردرگم " بیرون نمی ‌اندازد...!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۱ ، ۱۴:۲۱
amir namazi

 

چمدانی که همه فراموشش می کنند!!

یادداشتی از امیر نمازی

 

نوشتن و بعد نویسندگی، باید مثل چمدانی در دست شما باشد و همیشه و همه ‌جا آن را همراه داشته باشید! شاید از خواندن این جمله تعجب کرده باشید و یا با خودتان بگویید که بی ربط و معناست و رهایش کنید!

معنای این جمله را با شاهدی کوتاه، بازگو می کنم تا مطلب هر چه بهتر روشن شود و قبل از هر چیز پرسشی دارم. اگر چیز با ارزش و اهمیت و یا کاربردی داشته باشید که حتی در بیابان برهوت هم به کارتان بیاید، باید کنج گنجه ول ‌معطل باشد یا آن را داخل کیسه ای همیشه همراه داشته باشید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۵۱
amir namazi

 

درسی از شخصیت پردازی (1)

یادداشتی کوتاه از امیر نمازی

 

نویسنده، در هر داستان، باید جهان متفاوتی از شخصیت داستانی‌ اش را به نمایش بگذارد. جهان متفاوت، یعنی دنیا، روحیات، سلایق، ویژگی‌ها و هزار و یک چیز که در جیب های شخصیت های داستانی اش جا می شوند و آن ها را پر و پیمان می‌ کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۱
amir namazi

 

در حیاط خلوت ادبیات امروز

یادداشتی کوتاه از امیر نمازی

 

ادبیات کنونی ایرانی (هر چه نویس ها و هر چه چاپ کنی) برایم جذابیتی ندارد و همواره سعی کرده ام لحظه ‌ای از این ادبیات چرک جدید را به هنرجویانم بازگو نکنم تا یک وقت ذوقشان کج و کوله نشود؛ دلیلش را می پرسید؟ دلیل کاملاً مشخص است: آن‌قدر زرق و برق توخالی دارد که فرد در ابتدا متوجه اش نمی شود و پس از آن که حسابی در باتلاق چرکش فرو رفت و از هر ذوق و علاقه ای خالی شد، تازه متوجه همه چیز خواهد شد و آن وقت، دیر است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۰۵
amir namazi

 

خرده فکرهایتان را گاه به گاه تخلیه کنید

یادداشتی کوتاه از امیر نمازی

 

می خواهم از دردی بگویم که مانع هزار و یک فکر خوب و نو رسیده می شود و بی شک، یا هم‌اکنون به آن مبتلا هستید یا گاه گداری آزارتان می ‌دهد! بگذارید کمی مقدمه چینی کنم تا ذهنتان هشیارتر شود...

دستگاه‌های کپی و پرینت را از نزدیک دیده‌اید؟ یک محفظه تخلیه دارند که محل پودرهای بی‌ارزشی است و هر از چند گاهی باید تخلیه شوند وگرنه به دستگاه آسیب می‌زنند و تمامی کاغذها را پر از دوده ها و کثیفی می کنند! ذهن ما نویسنده‌ها هم دقیقا این چنین محفظه‌ای دارد که گاه‌گداری از شدت پُر شدگی و انباشت اطلاعات غلط و درست، مانعی بر سر راه نوشتن می‌شوند‌ و هر آرامش و اشتیاقی را سر می بُرند؛ فکر نکنید این حرف ها را از پشت کوه آورده ام یا وسیله ای برای جلب نظر نوشته ام! خیر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۲۶
amir namazi