وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشتن، زیباترین حسی است که تا سالیان سال باقی می ماند. هرکس می تواند بنویسد اما هرکس نمی تواند نویسنده شود و اثر برجای بگذارد. این وبلاگ، تلاش دارد تا عشق و شور نوشتن و نویسندگی را در شما ایجاد کند، پرورش دهد و با تراشی، فردای ادبیات را پربارتر کند. بیایید ادبیات و نوشتن را صادقانه دوست بداریم...

آخرین نظرات

زمانش نرسیده گاردتان را بشکنید؟

شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۵ ب.ظ

 

زمانش نرسیده گاردتان را بشکنید؟

یادداشتی کوتاه از امیر نمازی

626 واژه * 15 دقیقه خوانش

 

ما گاردی خود ساخته و همیشه بسته، در مقابل گروه ‌های حق عضویت‌ دار یا پولیِ کیفی داریم و گاردی سفت و سخت ‌تر، در مواجهه با گروه ‌هایی که رایگان است و خوب یا بد، عمل می کنند! حتما متوجه منظور بنده می شود...

در گروه دوم، صرفاً به خاطر رایگان بودن و اندیشه ای که در پس آن وجود دارد، هیچ زمان جدیتی نثار نمی کنیم و همیشه با بهانه ‌های رنگارنگ، غالب هستند و با آن ها حضور می‌یابیم؛ در خیالمان این چنین می آید که رایگان، یعنی:

-  هر طور که دلم بخواهد رفتار می کنم و هیچ کس نباید چیزی بگوید!

-  هر کار بخواهم هم می کنیم حتی بی اخلاقی و طلبکاری و به کسی ربط ندارد!

-  اگر یک روزی حدس زدم می خواهم جایی بروم یا کاری کوچک داشته باشم، در آن گروه که شاید قاعده و ضوابط گروهی هم داشته باشد، نمی آیم و ککمم هم نمی‌گزد!

- حضوری ساندویچی یا بگیر نگیر دارم چون رایگان است و نیاز به تعهد ندارد!

-  اکثر روزها یادم می رود یا در میان هزار و چند گروه و کانالم گم می‌شود؛ چون رایگان است!

-  هر زمان خواستم با بهانه هایم آن جا را می پیچانم و گور پدر هر انرژی که نثار می شود؛ به من چه!!؟

-  و...

 

ما در مواجهه با گروه های رایگان - هر چه قدر هم صادقانه کار کنند و زکات علم و یادگیری باشد، گاهی جفایی می کنیم که حد ندارد؛ شاید تنها به دلیل این که خود را موظف نمی دانیم و حتی به شوخی هم ادایش را درنمی آوریم. حرفم با گروه های کیفی است که انرژی آموزشی نثار می کنند نه آن که هر روز، به تعداد چت های بی ارزشش اضافه شود یا محل قربان صدقه کسی دیگر باشد و... .

این حرف، شاید حق باشد که ما در مواجهه با این چنین گروه هایی:

-  روی خوش نشان نمی دهیم و حتی بهانه عجیب و غریبی که در خفا خودمان هم خنده یمان می گیرد را ساخته و پرداخته و نثار می کنیم. این را قبول دارید؟ حتما خودتان هم با خنده ای تاییدش می کنید! چرا اینطور رفتار می کنیم و چرا، رهایش نمی کنیم؟ تابحال به چرایی آن اندیشیده ‌اید؟

 

یکی دیگر از مواردی که در این چنین گروه هایی دیده می شود، تعهد به حضور و بی ‌هدفی افراطی است؛ هر زمان خواستید می توانید بیایید، سر و گوشی آب دهید، حسابی که کنجکاویتان گل کرد، آرام و به یک باره دکمه خروج را بزنید و از گروه بدو بدو رفتیم!

( پ. ن: منظور گروه ‌های انگشت شماری است که واقعا رایگان ‌اند و وقت و اهمیت واقعی و بی ‌دریغ نثار می‌شود.)

 

مواجهه ما با گروه های پولی و شهریه دار هم شاید از این بدتر باشد؛ چگونه؟

-  می ‌آییم و هزار و چند باره قضاوت های زننده و زشت می کنیم که اینجا این چنین است و آن جا آن چنان! ای وای من...

-  مدرس چرا هی لفتش می دهد و همه چیز را از الف تا ی را در ۱۵ دقیقه نمی گوید که سریع علامه شویم و برویم!!

-  سر آخر هم چنان مهره های شطرنج و بازی نیم بُرده را خراب می کنیم که بیا و ببین!

در نظرمان این طور است: که این مقدار برای آن کار نمی ‌ارزد! مگر قرار است چکار کنند! ای وای قسط آخرم مانده است! من که این را نمی شناسم! و... .

 

ما این همه راه را سیر می کنیم که منشأ و انتهایش تنها یک چیز است: بهانه و بد تعهدی و بی هدفی! اتفاقی که دیگر حل بشو نیست و نخواهد بود و هر که ادعای نقضش را داشته باشد، لاف زنی متبحر است؛ چرا؟ چون لج و بهانه،، نه تمامی دارد و نه درمان شدنی است...!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی