وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشته های ادبی، آموزش نویسندگی خلاق، تجربه ها، آموخته ها، داستان ها و هر چه با واژه عجین است

وبلاگ نوشته های امیر نمازی (معلم اول)

نوشتن، زیباترین حسی است که تا سالیان سال باقی می ماند. هرکس می تواند بنویسد اما هرکس نمی تواند نویسنده شود و اثر برجای بگذارد. این وبلاگ، تلاش دارد تا عشق و شور نوشتن و نویسندگی را در شما ایجاد کند، پرورش دهد و با تراشی، فردای ادبیات را پربارتر کند. بیایید ادبیات و نوشتن را صادقانه دوست بداریم...

آخرین نظرات

 

(24 مهرماه 1401)

 

1. تنها چیزی که یک شبه به دست می آید، بهانه ای برای ننوشتن است!

2. هدفمند، وقت پیدا می کند و بی هدف، حرف!

3. با هدف، « نقد » را همیشه دوا می بیند و بی هدف، تیری کُشنده و زهرآلود!

4. تنها معلمی واقعی، می تواند رویای نویسندگی ما را محقق کند؛ اگر دیدی اش، رهایش مکن!

5. علاقه مند واقعی نویسندگی، باید سه « گوش » دیگر بخرد و همیشه بشنود؛ بدون خون دل خوردن

6. از هر 1000 علاقه مند نویسندگی، شاید به زحمت 10 نفر « نویسنده » از صافی ها رد شود!

7. دنیای نوشتن، همیشه دریِ برای خروج دارد؛ تا هستی بنویس، مردانه و زنانه بنویس، ولی بنویس

8. برای چه وارد دنیای نوشتن و نویسندگی شدی؟ دلیل را گردنبندی کن و همیشه همراه داشته باش

9. تا جان داری بنویس؛ دستانت که به لرز بیفتد، یاد حرف من می افتی...!

10. علاقه مند واقعی، از نوشتن خسته نمی شود؛ اما « علاقه بند » نوشتن، همیشه برای بودن یا نبودن، شیر یا خط می اندازد! تو جزء کدام هستی؟

11. علاقه مند واقعی، وقت پیدا می کند تا خطی بیشتر بنویسد و علاقه بند، وقت را ببیند، ادای کور بودن درمی آورد! 

12. خدا نعمت نوشتن را در وجود هرکس نمی گذارد؛ مگر آن که حرفی برای نوشتن داشته باشد!

13. چیزی بنویس که دو نسل بخواند و به نسل بعدی، توصیه اش کند. می توانی؟

14. « نویسندگی خلاق » را همه تبلیغ و توصیه می کنند؛ اما هنوز الفبای نوشتن را هم نمی دانند!

15. خودت را وقف نوشتن کن اما از زندگی نیفت که مرارت می آورد...! 

 


 

(27 مهرماه 1401)

16. هر روز که ننویسی، یک داستان سوزانده ای!

17. در نوشتن، همیشه رو به جلو بازی کن؛ هر روز، یک فرصت تازه است!

18. دشمن نویسنده، توهماتی است که دربارۀ خود دارد و می کند!

19. تا تعهد نداشته باشید، هیچ صفحه ای خوب پُر نمی شود!

20. وسواس، عفریتی سیاه است که حتی به داستان بد هم رحم نمی کند!

21. در بند کمال گرایی گیر نکن که دست و بالت می بندد و چشمانت را کور!

 


 

(30 مهرماه 1401)

22. نویسنده ها می میرند و خاک می شوند؛ اما داستان هایشان، تا ابد زنده اند!

23. خودت را به هدفی گره بزن تا بی هدفی، گره ات نزده است!

24. خوشحالی از « من » آغاز می شود و شیرینی اش را « ما » می چشند!

25. شاد بودن را تمرین کن؛ انسان 1000 سال عمر نمی کند...!

26. در هر واژۀ داستانت، حسی به یادگار بگذار، خواننده ات آن را لمس خواهد کرد.

27. زندگی، از آن روزی آغاز می شود که خود را صادقانه پیدا می کنیم...!

28. وابستۀ نوشتن نباش؛ دلبستۀ نوشتن شو...

29. نویسندگی واقعی، وقت نمی شناسد و هر زمان بخواهد رد می گذارد...

30. خودشیفتگیِ یک نویسنده، یک گروه 1000 نفری را می سوزاند!

31. فرار کردن را بیاموز؛ بهانه ها، گرگ هایی اند که اگر پیدایت کنند، قلمت را می شکنند و روحت را خشک...!

32. خودت را دور نریز و گم اش نکن؛ خودِ هرکس، تنها داشته دنیوی است که داریم...

33. بهترین چیزها، همیشه ته نشین می شوند و به سختی دیده می شوند؛ مروارید در دلِ دریا، گنج در دهانۀ خاک، معلمِ خوب در پسِ هزار و یک قضاوت!

34. تنها تلاش کن، بسوز، بمیر اما با آوردن نام و نشانِ کسی، نُقل و نَقل مردم نشو...!

35. هر زمان روزگار، گرد ناخوشی پاشید و استشمامش کردم، کتابی گرفتم تا شعله هایش را خاموش کنم؛ حالا کتابخانه ای دارم اما بازهم آن احوالات نامبارک مانده اند و حیات دارند!

36. قوه تشخیص که از بین برود، « بد » را در بالای کوه نصب می کنیم و « خوب » را زیر گِل دفن!

37. کسی که « نمی داند »، همیشه می جنگد تا « بداند » ؛ اما امان از کسی که « بفهمد » که « می داند »، دیگر برای دانستن یک قدمِ بیشتر هم برنمی دارد...!

38. قبل از آن که قلم به دست بگیری و بنویسی، چشم باز کن و ببین؛ نوشتن یعنی همین!

39. ایراد از معلمت نیست، خودت نمی خواهی...!

40. همیشه دو کلید دست توست و دو قفل پیش رو؛ از « توانستن » و « بهانه جویی » می گویم.

41. نوشتنت را قدای هیچ چیز نکن؛ حتی فردایت!

42. با معلمت قدم بردارتا بتوانی قدم برداری؛ وگرنه تمام عمر، فقط راه می روی!

43. در بازار « هر چه بنویس ها »، همه چیز پیدا می شود؛ اما خیالت راحت، هیچ خبری در آن جا نیست!

44. هیچ زمان نمی دانی که چطور قلمت را زمین می گذاری و خاموش می شوی؛ پس تا زمانی که می توانی، بنویس...

45. آرزو نکن چخوف شوی، آرزو کن یکی عین خودت شوی!

46. داستان های رها کردۀ نویسنده، روزی جانِ قلم او را خواهد گرفت...!

47. اگر گوش هایت را تمیز کنی، حتماً صدای قدم های « نوشتن » و « نوشته شدن » را می شنوی!

48. کاری کن « نوشتن » صدایت کند؛ اگر« پیشینه » داشته باشی، اولِ لذتت است!

49. باران را دیده ای؟ اگر واقعاً « بنویس » باشی، واژه ها از روی ناودانِ ذهنت سُر می خورند!

50. دوست داشتنِ « نویسندگی » و « نوشتن »، شاید خوب باشد؛ اما اصلاً کافی نیست!

51. عاشقانه بنویس؛ صادقانه دوستش بدار؛ عاقلانه دنبال نوشته ات برو؛ رمز کار همین است!

52. نویسندگی، همیشه رو به جلو است؛ پس اگر نوشته های قدیمی ات بهتر از امروزت هستند، یعنی تو در سراشیبی سقوط هستی و به کمک نیاز داری!

53. من برای نوشتنم زمان تعیین نمی کنم؛ اما همیشه دری باز دارم و ذوقی منتظر!

54. از کسانی که « نویسندگی » را عین شغل، « پاره وقت » و « تمام وقت » می کنند، بترس و کفش به دست فرار کن...!

55. آموزش نویسندگی، عین فرزند بزرگ کردن است؛ طاقتش را داری؟

 


 

(1 آبان ماه 1401)

56. برخی طوری نردبان بی اخلاقی را بالا می روند که انگار برای فتح آن جیازه نوبل گذاشته اند!

57. با خودت یکرنگ باش و دست پرمهری که بلندت کرد را گاز نگیر؛ شاید کس دیگری روزی جای تو نشست!

58. زخم غریبگانِ رهگذر، شاید گزش داشته باشد؛ اما زخمِ مَحرم، هفت جانِ تو را می کُشد!

59. اگر تمامی شهر را گندِِ نام « بی معرفت های آشنا » گرفته است، تو شعور به خرج بده و جزء آن ها نباش!

60. معرفتِ هرکس، به سفره ای نیست که دورِ آن نشسته است، به کسانی است که با آن ها هم سفره شده است!

 


 

(4 آبان1401)

 

61. هنرجو، بازخورد را می خواند و دوباره به همان روشی که دوست دارد، عمل می کند!

62. از هر 10 هنرجو، پنج نفر حرف هایت را می شنوند، سه نفرشان آن را می فهمند، یک نفرشان می پرسد و تنها یک نفر، هم سایۀ مدرسشان می شود!

63. تندخوانی و چرندیاتش، باعث نمی شود درست کتاب بخوانی، فقط درشت خوانی و لیست درست کردن یادت می دهد!

64. در این دنیا، هر که درست بگوید، به تنهایی و طرد محکوم است و اشتباه گویی و تقلب از این و آن، ملاک انتخاب است؛ کذب است؟ کمی فکر کنید!

65. اگر از همان ابتدا، کف پایش را می بوسیدم و در همه جا، نامش را به زبان می آوردم؛ حالا روی دستۀ صندلی های پیش رویم هم مخاطب نشسته بود! ما درست رفتیم اما درست، تاریخ انقضایش تغییر کرده بود!

66. در راه نوشتن، همه دنبال موضوعی می گردند که 100% مال خودشان باشد؛ چرا فرسایش نویسندگی، جان می گیرد؟ برای همین حاشیه های دست و پا گیر!

67. هم رنگ جماعت شو و خودت را راحت کن؛ این مردم، آدم متفاوت را « دیوانه » می دانند!

68. سبک سازی در نوشتن و نویسندگی، به 10 سال دست گرمی نیاز دارد. طاقتش را داری؟

69. ادبیات، نویسندۀ ترسو و بدعهد را پس می زند؛ حالا فردا یا 10 سال دیگر، در جایی که حتی تصورش هم نمی کنید...!

70. همه از یک جایی آغاز می کنند؛ اما همه ادامه نمی دهند! مهم آغاز کردن نیست، ادامه دادن است! 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی